- تاریخ ارسال : شنبه 4 مرداد 1393
- بازدید : 711
به من نزدیک نشوید !!!
من دارای
“بدترین”
بیماری مهلک بشر هستم..
من
…
..
…
عاشِقَــــــــ♥ـــــــم
این رو ها در مـَــــــــ ــــــــن خدایی
می کنـــــد…
چیزی شبیه به تـــُـــــ ــــــــــو…..
مرا به بازی کشاندی و من عاشقانه هم بازی ات شدم….
تقلب کردی و من چشم هایم را بستم
تا فکر کنی تو برنده ی بازی بودی
اما
غاقل بودی که از پشت پلک های بسته ام هم
عاشقانه دستت را خواهنده بودم
گاهــــــــ ــــی بی صدا نگاهت میکنم….
مرا ببخش برای این نگاه های پنهانی،
شاید اگر بغضم فرو نشیند….
صــــ ــــدایت کنم
ای کاش یا بودی….
یا از اول نبودی!!!
این که هستی و کنارم نیستی
“دیوانه ام میکند”….
چیز زیادی نمیخواهم…
فقط گوش کنی و اندکی درک کنی و از ته دل بگویی:
*”ارام باش من کنارتم”*
مدت هاست دلم شروعی تازه میخواهد….
تو بیا
و مرا دوباره اغاز کن….
من با تمام کنار او بودن هایت کنار میایم….
محض رضای خدا….
حداقل دست از سر خواب هایم بردار
کمی دور تر بیاست لطفا….
مــَـــــ ـــــن دیـــوانه تر از آنم که بی هوا در اغوشــــت نگیرم…..
نباشی دلم که هیچ……
دنیا هم تنگ میشود….!!!
حرف نزدن دلهره ای بود…
و حرف زدن و درست فهمیده نشدن…دلهره ای دیگر!!!